ایده‌ای برای دفاع از فقه و نظام و نه تضعیف آن؛

  • آقای غلامی اعتراف کرده که «جنس قلم» اش در مقاله قبلی، به گونه ای بوده که بنده را وادار به سکوت و عقب نشینی کند تا جرات نکنم اگر حرف و نکته و نظری پس از سال‌ها تحصیل و تجربه فرهنگی و سیاسی و مطبوعاتی و حضور در میدان دفاع از انقلاب و نظام، بدان رسیده‌ام و به باورم در جهت دفاع از انقلاب و فقه و نظام است، ابراز دارم! خب مبارک است اما امیدوارم این نگاه تُنُک مایه و ضد آزاداندیشی، در نهادها و مجامعی که جناب غلامی حضور و فعالیت دارند، آثار نامیمونی به دنبال نداشته باشد.
  • آنچه در باره فقه گفته ام برای دفاع از فقه و سبک کردن بار او در ساخت برخی نظامات و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است که در روزگار سیطره مدرنیته به دلیل انحطاط بستر تمدنی و نه به خاطر وجود منقصت در فقه (به جز عنصر غیبت امام معصوم که در میزان کار آمدی فقه بی تاثیر نیست)، از عهده فقه و فقها در چارچوب احکام اولیه خارج است و باید با توسل به احکام ثانویه و مصلحت، چاره اندیشی کند همان طور که نظام تاکنون در خیلی از موارد چنین کرده است.
  • بحث مخالفت با فلسفه و عرفان مصطلح که عمدتا توسط مدرسه عقلانیت کلامی و عرفان قرانی و اهل بیتی شیعه بوده است یک بحث علمی پردامنه است که باید با کمال احترام طرفین به یکدیگر در محافل علمی حوزوی و دانشگاهی ادامه پیدا کند و با تکفیر و تفسیق و تجهیل که گه گاهی دو طرف بدان مبتلا می شده اند، به شدت مقابله شود. چرا که هر یک از طرفین صادقانه مدعی هستند که گرایش آنها با قران و سنت منطبق است و گرایش مقابل از ثقلین فاصله دارد. بنا بر این، تکفیر از هر طرف که باشد (تا وقتی که طرف مقابل، مرجعیت قران و اهل بیت را عامدا و قاصدا زیر سئوال نبرده است) بر خلاف اصول اسلام و تشیع است و در مقاله قبل هم گفتم که این نزاع و دیگر نزاع های کلامی و فقهی و حدیثی و تفسیری تا ظهور فصل الخطاب معصوم علیه السلام ادامه خواهد داشت.
  • آقای غلامی نوشته‌اند: «من ابایی از بیان این واقعیت ندارم که تفکر هایدگری- فردیدی هر چند در بدو ورود، به غرب شناسی عمیق و انتقادی، کمک زیادی می کند لکن برآیند آن به تسلیم در برابر مدرنیته و توقف حرکت انقلاب منجر می شود.»
  • اجمالا اعتراف کرده اند که تفکر فردیدی مفید بوده و به غرب شناسی عمیق و انتقادی کمک می کند اما اضافه کرده اند: «برآیند آن به تسلیم در برابر مدرنیته و توقف حرکت انقلاب منجر می شود».
  • برای بنده هم همیشه مرحوم فردید از همین جهتِ غرب شناسی عمیق و انتقادی مهم بوده و نه آن که او را مرجع فکری خود بدانم که بر اساس مبانی تشیع این مرجعیت به نحو تام و علی الاطلاق و غیر قابل رد جز برای معصوم علیه السلام (به خصوص در مسائل اعتقادی) متصور و مجاز نیست اما این که گفته شود تفکر فردیدی حتما به تسلیم در برابر مدرنیته منجر می شود، سخنی منطقی نیست. بله ممکن است کسانی به این آفت دچار شوند اما کسانی هم نشده اند و نمونه عالی آن مرحوم شهید سید مرتضی آوینی است که از تفکر فردید متاثر بود اما حکم به تسلیم در برابر مدرنیته نداد.
  • آقای غلامی نوشته است: «توانایی منحصربه فرد حکمت صدرایی در شکل دهی به هسته سخت علوم انسانی اسلامیِ برای بسیاری از اندیشمندان روشن است و ما و صدها استادی که بنده خدمتگذارشان هستم، در سال های اخیر، چه در نقد بنیان افکن علوم انسانیِ سکولار و چه در فرایند ظهور علوم انسانیِ اسلامی به توفیقات بزرگی دست یافته ایم که ذکر آن مجال دیگری را طلب می کند.»

بنده و بسیاری دیگر، بی صبرانه مشتاق دیدن نتایج و خروجی‌های جنابعالی و صدها اساتید صدرایی در نقد بنیان افکن علوم انسانی غربی و پی ریزی علوم انسانی اسلامی هستیم که چگونه از زهدان فلسفه ای مبناءا و بناءا یونانی و غیر الهی و سکولار، علوم انسانی اسلامی متولد و علوم انسانی غربی نفی شده است.

عجز نسبی فقه در نظام سازی با استناد به احکام اوّلی فقه ـ که به نظر بنده متناسب با قامت متعادل و ارگانیک تمدن سنتی است و نه در خورد تمدن بحران زای مدرن و صنعتی ـ، از عملکرد چهل ساله نظام در برخی از عرصه ها از جمله نظام بانکداری و اقتصادی و قضایی و دیگر نظامات پیداست و بارها گفته ام و مجددا تاکید می کنم که مشکل از «علت فاعلی» نظام سازی (به جز آن بخشی که مربوط به عامل غیبت حجت معصوم است) یعنی فقه و فقها نیست بلکه ویرانی «علت قابلی» یعنی همان بستر تمدنی مدرن، مانع اساسی است و جای هیچ سرزنشی برای فقه و فقها نیست.

  • مشکل خلق پول توسط بانک مرکزی به پیچیدگی و صعوبت مساله بانکداری ربوی نیست و قابل مهار و کاهش است اما در هر صورت وقتی قاطعیت در برخورد با این پدیده های ضد دینی و ضد مردمی در کشور مفقود است، معضلات غیر ساختاری هم بر مشکلات ساختاری افزوده می شود و بعد عده ای در این وضعیت مه آلود و اعصاب شکن، دائما از فقه نظام ساز سخن می گویند و مردم هم گمان می کنند مشکل اساسی به دین و فقه و حوزه بر می گردد و اگر اینها بخواهند می توانند مشکلات را به سهولت حل و رفع کنند. و حال این که بخش مهمی از مشکل به فقدان حسابرسی و قاطعیت در کشور بر می گردد که حتی اگر فقه بتواند برای آنها نظام سازی خالص دینی هم کند، اتفاقی در عمل نخواهد افتاد. آیا مگر برخورد قاطع با رانت خواری ها و حقوق های نجومی معطل نظام سازی فقهی است یا بلکه در زمره احکام بدیهی شرعی و فقهی است که تا حد زیادی بر زمین مانده است؟
  • این که وسع یک نظام دینی به دلیل موانعی برای اصلاح محدود باشد، دلیل انفعال به معنای بی عملی نیست، بلکه باید با تمام توان موجود برای تحقق همان مقدار محدود و مقدور تلاش کرد. از جهت منطق دینی، ارزش احیای یک فرد مانند احیای همه مردم است حال چگونه اقامه مثلا سی درصدی تمدن اسلامی ارزش فداکاری و حرکت و جوش و خروش و انقلابی ماندن نداشته باشد و چطور ممکن است در فداکاری کردن برای اصلاح و حفظ نظامی که فرصت اصلاح را در اندازه توانش نمی خواهد از دست بدهد، تردید کرد؟

متن کامل مقاله را در اینجا بخوانید.

و نیز پی دی اف مقاله کامل در اینجا قرار داده شده است.