نشانههای جریانهای معارض انبیاء
مطلب کامل در اینجا
ملیگرایی
خداوند در قرآن، تنها به بیان کلیات بسنده نکرده و مثالها و داستانهایی از پیامبران مختلف بهمنظور تبیین دقیقتر این مسئله آورده است؛ مثلاً دربارۀ حضرت صالح که پیامبر قوم ثمود بود از واژه «اخاهم» استفاده کرده است. خداوند در این آیات میفرماید که بعد از ارسال حضرت صالح بهسمت قوم ثمود، آنها دو دسته شدند؛ دستهای طرفدار صالح و دستهای مخالف او شدند. ملاک دسته مخالفان صالح برای انکار او، همان عدم تمکن مالی و عدم نفوذ او میان آنها بود. خداوند از اینها بهعنوان یک حزب و گروه یاد میکند. اگر بخواهیم عنوانی امروزی برای آنها قائل شویم، میتوان از آنها به عنوان گروهی ناسیونالیست و ملیگرا نام برد.
سلفیگری
یکی از مواضع آنها سلفیگری است. اینها بهشدت به آباء و اجداد خود مینازیدند؛ چنانچه خداوند از زبان آنها نقل میکند که گفتند: «قالوا یا صالح أَتَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا» آیا ما را از پیروی سیره سلف و تبارمان منع می کنی؟ یا درجای دیگر میگویند: «وَ إِنَّنا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا»؛ یعنی ما که شک داریم تو چه می¬گویی؛ اما یقین داریم که پدران ما کارهای مثبتی انجام میدادند. بنابراین، ما پیرو پدران خود باقی میمانیم. الان نیز داعشیها همینگونهاند و تنها شعارشان این است که میگویند ما تابع سلف صالح؛ مانند پیروی از معاویه و یزید، ابوهریره ،ابن تیمیه هستیم.
ایجاد جنگ روانی
ویژگی اینها ایجاد جنگ روانی علیه پیامبران بود و به حضرت صالح می گفتند : «قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا» که این، بدترین توهینی است که به یک پیامبر شده است. اینها به حضرت صالح میگفتند که تو قبلاً انسان خوبی بودی، ما به تو امید داشتیم. این، ادبیات مقدمه برای حملههای بعدی است؛ که به حضرت بگویند که ما فکر نمیکردیم تو دیوانه یا ساحر شوی. الان، همین احزاب ناسیونالیست دورۀ ما نیز علیه دین از همین مواضع و ادبیات استفاده می کنند.
تکفیر پیامبران الهی
ویژگی دیگر این جریان، تکفیر پیامبران است. خداوند دراینباره از زبان آنها نقل میفرماید که گفتهاند: «قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون». مترفین به پیامبرگفتند ما نسبت به آنچه تو می گویی و آورده ای کافر هستیم و تکفیر و تکذیب می کنیم.
بدعهدی و عدم ثبات سیاسی
یکی دیگر از ویژگیهای این سه جریان اجتماعی و سیاسی آن است که نه ثبات سیاسی دارند و نه به عهد و پیمان خودشان پایبند هستند. در داستان طالوت و جالوت همین گروهها وقتی مورد تجاوز قرار گرفتند، از پیامبر زمانه ، درخواست کردند که یک فرمانده برای ما انتخاب کن تا تحت فرماندهی او با دشمن بجنگیم.. پیامبر خدا نیز بهاذن الاهی طالوت را برای آنها برگزید؛ اما آنها بر اساس همان گفتمان فکری شان بهانهگیری کردند و گفتند «قَالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنْ الْمَالِ» طالوت چون مال و اموال ندارد نباید فرمانروای ما باشد.
یکی از مواضع «ملأ»، یعنی سیاست¬مداران و اشراف ، مواضع ناپایدار آنان است؛ مثلاً همانطور که گفته شد، خود میرفتند نزد پیامبر و درخواست فرمانروا میکردند؛ اما بعد، در مقابل حاکم منصوب پیامبر مخالفت میکردند یا مثلاً برای جنگ با دشمنان خود و خدا اعلام آمادگی میکردند و میگفتند: «و ما لنا ان لانقاتل فی سبیل الله وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِیارِنا وَ أَبْنائِنا»؛ اما بعد خداوند میفرماید: «فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلیلا» به محض این¬که شرایط را برای آن¬ها لازم کردیم، به جبهه پشت کردند. قرآن درواقع دارد میگوید که این¬ها در مواضع خود، تزلزل دارند و مذبذب هستند. ویژگی هایی که بیان شد اینها را قرآن به عنوان باورهای انحرافی و مواضع برجسته و متداول «حزب شیطان» در چارچوب سه جریان سیاسی معارض رسالت انبیای الهی، مطرح کرده است.