در میان ادیان ابراهیمی و نیز ادیان غیرتوحیدی، ارجاع به عقلانیت و تفکر از امتیازات اسلام به شمار میرود. اگر تنها قرآن را ملاک شناخت اسلام در نظر بگیریم، تفکر، تعقل، تدبر و تفقه را میتوان از پرتکرارترین مفاهیم آن برشمرد. این واقعیت که اسلام در معرفی و تبیین به عقل اتکا دارد و عبودیت آن نیز عقلایی است، از جمله وجوهی است که خاتمیت و بقاء آن را در گذر زمان میسر ساخته است. جامعه اسلامی در مسیر گسترش اولیه خود آنگاه که با تمدنهای دیگر ارتباط گرفت و دستاوردهای فکری و علمی آنها را مشاهده کرد، در استفاده از آن ها دچار تردید نشد. زیرا از ناحیه اسلام منعی در پذیرش علوم و دانشهای دیگر نمیدید. اما به واسطه بنیانهای ایمانی اسلام در اخذ علوم مغلوب، جهانبینی و باورهایی نشد که خاستگاه آن علوم بودند. توفیق دانشمندان مسلمان در هضم کردن دانشها و اندشههایی که پیش از اسلام در تمدنهای دیگر رشد کرده بود، محصول توانمندیای بود که در تعقل و تفکر به دست آورده بودند.
در میان دانشهای بشری، فلسفه جایگاه ممتاز و ویژهای دارد. این دانش اگرچه متاثر از دیگر علوم تحول و تطور مییابد، اما ظرفیت دارد تا بنیادهای دیگر علوم و دانشها را دستخوش تغییر و تحول نماید. اندیشمندان مسلمان پس از آشنایی با فلسفه یونانی در عصر طلایی تمدن اسلامی توانستند فلسفهی نوینی را پیریزی نمایند، که اکنون با نام «فلسفه اسلامی» میشناسیم. اطلاق وصف اسلامی بر این فلسفه به جهت تاثیر روشن و واضح ایمان و باورهای اسلامی در مبادی تصوری و تصدیقی آن است. رگههای تداوم فلسفه یونانی در این نظام فلسفی جدید را نباید به معنای وابستگی معرفتی و تقلید فلاسفه اسلامی از یونانیان انگاشت، بلکه این از خصوصیت عقل است که ادراکات و تصورات اساسی آن در میان بشر مشترک است.
با گذار از عصر طلایی تمدن اسلامی، زوال اندیشهورزی بنیادی بر متفکران مسلمان عارض شد و نوآوریهای فکری و علمی رو به افول نهاد. حکمت متعالیه آخرین دستاورد درخشان حوزه تمدنی اسلام در عرصه فلسفه بوده که توانسته است میراث معرفتی جهان اسلام در سنتهای فلسفه، عرفان و کلام را در نظامی معقول و مبرهن تدوین و ارائه نماید. پس از آن حوزه تمدن اسلامی در مواجهه با تمدن رو به صعود غرب مدرن، ابتدا به لحاظ فناوری و سپس در حوزه علوم انسانی و اندیشههای عقلی منفعل و وابسته شد.
امروز ما در امتداد سنتی از معرفت دینی با جهانی آکنده از فناوریها، علوم کاربردی و پایه و نیز علوم انسانی مواجهیم. قدرت و سلطهای که غرب بر جهان امروز دارد حاصل همین پیشرفتهای علمی و فنی است و این پیشرفتها محدود به لایه ابزارها و نمادهای زندگی نیستند و در ساحتهای اندیشه و بینش نیز ملزوماتی را با خود به همراه دارند. همانگونه که اندیشمندان مسلمان توانستند میراث معرفتی یونان را اخذ نمایند و در ذیل نظام معنایی توحیدی درآورند، امروز نیز برای تداوم حیات جامعه توحیدی و دستیابی به تمدن اسلامی نیازمند آنیم تا دستاوردهای علمی و فنی تمدن مدرن را اخذ نماییم و ذیل نظام معنایی توحیدی بازسازی نماییم. این امر منوط به شناخت عمیق سنتهای علم مدرن و واسازی آنهاست تا بتوانیم در مبادی تصوری آن تصرف نماییم. این تصرف در جهت اِشراب معنای توحیدی در کالبد علوم فنون مدرن است.
رسالت اصلی این مواجهه فعال با اندیشمندانی است که حائز دو صلاحیت باشند. نخست آنکه نظام معنایی و بنیادهای توحید و ایمان اسلامی در جان ایشان مستقر باشد و دیگری آنکه بتوانند میان این باور توحیدی با علوم برآمده از نظام معنایی دیگر ارتباط برقرار سازند و در بازسازی آن ذیل ایمان توحیدی توانمند باشند. به این دو صلاحیت میتوان با عناوین «ایمان» و «عقلانیت» اشاره کرد. آنچه امروز نیاز امت اسلامی برای ساماندهی حیات اجتماعی خود در چارچوب ایمان است، بدون عقلانیتورزی مؤمنانه در بستر جهان نوین تامین نخواهد شد. «عقلانیتی» که فاقد گوهر «ایمان» باشد، نتیجهای جز تسلیم در برابر اندیشه خداناباور مدرن ندارد و «ایمانی» که با «عقلانیت» توام نشود، به سنت تاریخی پناه میبرد تا به خیال خود از آسیبهای الحاد مدرن در امان بماند.