چند سالی است که نصیب من از منبر، دو سخنرانی در تاسوعا و عاشورا در تمام سال است؛

در مسجد محلم در نوجوانی؛ مسجد جامع رجائی شهر کرج؛

مسجد و حسینیهٔ بزرگی است که با حیاطی بزرگ تر، جمعیت زیادی را در خود جا می‌دهد؛

در راه هم از قم تا آن جا دسته جات عزاداری زیادی را می‌بینم؛

در رباط کریم و شهریار و اسلام شهر و وحیدیه و کرج؛

دسته هائی سیاه پوش، زنجیر زن و سینه زن…

و خدا می‌داند چقدر اطعام و نذری؛

این‌ها راه خود را می‌روند و برخی از روشن فکران این مرز و بوم هم راه خودشان را؛

از اول محرم تا پایان صفر این‌ها سینه می‌زنند و زنجیر، سیاه می‌پوشند و مجالس روضه به پا می‌کنند؛

و آن‌ها هم در همهٔ این امور تشکیک می‌نمایند؛

همین امروز از یک برادر حامعه شناس یادداشتی را خواندم که با چندین دلیل می‌خواست ثابت کند سیاه پوشی و برپا کردن مجالس سوگواری بر خامس آل عبا پس از هزار و چند صد سال، دیگر اشتباه است؛

دلائلی که همگی مخدوش بودند؛

مشکل این دسته از روشن فکرها دو چیز است:

یکم: اضافه بر حیطهٔ تخصص خودشان در اموری که صاحب نظر نیستند هم اظهار نظر می‌کنند؛

دوم: با بافت جامعهٔ ایرانی و روحیات آن‌ها آشنائی کافی ندارند…

نمی‌دانند که عشق به روضهٔ امام حسین علیه السلام در جان آنان نشسته و با چند اشکال از روح و روانشان جدا نمی‌شود…

تا در بر این پاشنه بچرخد و این دوستان بخواهند با اعتقادات مذهبی مردم بدون دلیل کافی مقابله کنند همین است که می‌بینید…هر کس راه خودش را می‌رود؛

این‌ها دائما خدشه می‌کنند…اما کوچه و خیابان در روز عاشورا چیز دیگری می‌گویند.

«یا حسین»

پاسخ دهید