وقتی هنوز نوجوان بودم تصمیم به تدریس گرفتم؛ حدودا ۱۶ ساله بودم؛ بدون دنگوفنگهای امروزی یک اطلاعیه تهیه کرده و اعلان درس نمودم؛ هنوز امکان تدریس آزاد کمابیش وجود داشت؛ به قول مردم کوچه و بازار، چون «دست زیاد بود» … ⬿
روزهای گذشته در سفر بودم. برادرم به همراه همسرش رفته بودند مکّه و من برای استقبال از ایشان و زیارتقبولگویی به دزفول رفته بودم. جمعیّت زیادی برای استقبال از حاجیها آمده بودند. بیشتر خانوادهها لباسهای مناسب مجالس عروسی داشتند. ماشینهای … ⬿