استاد ملکیان در تعریف زندگی و انسانِ اصیل می‌گویند:

«انسان اصیل کسی است که، نه از سر تعبد به، یا اقتداء به، تشبه به، یا تقلید ازکسی یا کسانی دیگر، بل، به نحوی کاملاً خودجوشانه آرمانی را برگزیده است و درمقام عمل به هیچ روی، از آن آرمان دست نشسته است.»
او این معنای از اصالت را امری اخلاقی دانسته و آن را به صداقت تحویل می‌برند و می‌گویند «اگر انسانی با خودش صادق باشد و به آرمان‌های خودساخته‌اش وفادار بماند انسانی اصیل است و زندگی او اصالت دارد.»

اصالت به این معنا، حتّی اگر ممکن باشد، یعنی حتّی اگر ما بتوانیم آرمانی در خود بیابیم که به واقع خودِ خودمان آن را ساخته باشیم، از نظر من نه اخلاقی است و نه نشانهٔ فضیلت. این معنای از اصالت در نهایت، مجموعه‌ای از انسان‌های ضداجتماع را تربیت می‌کند که خودکامگی را امری اخلاقی خواهند دانست. آدم‌هایی که به بهانهٔ احترام به خود و آرمان‌هایی که خیال می‌کنند ریشه در اگزیستنس خودشان دارد، هنجارهای جامعه را به چالش می‌کشند و وجدان عمومی را خراش می‌دهند.

برخی از روان‌شناسان نیز بر اساس این معنای از اصالت، در مشاوره‌هایی که به مددجویان خود می‌دهند آن‌ها را به شورش بر علیه نظام‌های اجتماعی دعوت می‌کنند. آن‌ها با منطق «پس خودت چی؟» و یا «خودت باش» و یا «ببین چه چیزی حال خودت را خوب می‌کند» تعهد افراد را به جامعه کم کرده و ارزش‌های اجتماعی را به حاشیه می‌رانند. فکرش را بکنید، اگر اصالت را این‌گونه معنا کنیم و از آن بدتر آن را اخلاقی و ارزش بدانیم، به کدام قانون و تعهّد بینا فردی می‌توان خوش‌گمان بود؟

این فهم از اصالت، افراد را به جامعه بدگمان می‌کند. جامعهٔ ایران، به هر دلیل کِششِ لازم را برای افرادش ندارد و این تعریف از اصالت و تأکید بر وفاداری نسبت به خود و منطقِ «خودمهم‌پنداری» نتیجه‌ای جز نفرت بیش‌تر افراد از جامعه نخواهد داشت. این درست است که تنهایی بخشی از هستی ماست؛ ولی ارتباط با دیگران و احساس تعلّق به جامعه مهم‌ترین منبعی است که ما برای گریز از وحشتِ تنهایی در اختیار داریم.

شاید بهتر باشد اصالت را «سازگاری کنش با موقعیّت» و زندگی اصیل را «زندگی سازگار با موقعیّت» معنا کنیم. وقتی انسان با توپ تنیس همان رفتاری را بکند که باید، کُنش‌اش اصیل است؛ وقتی کسی در مراسم جشن و یا سوگواری همان کاری را بکند که باید انجام دهد، رفتاری اصیل دارد.

پاسخ دهید