چند روز پیش آقای سعید نمکی وزیر بهداشت در اجلاس روسای دانشگاه‌های علوم پزشکی گفت:   بحث سلامت روان نیز موضوعی بسیار مهم است که باید به طور جدی به آن بپردازیم. این موضوع مشارکت بین بخشی می‌طلبد ما ۱۴ تولد در شیعه داریم با ۱۳ وفات، اما همیشه دلمان می‌خواهد گریه کنیم و ضجه بزنیم. باید این فضای غم انگیز را شکست و آن را تعدیل و تلطیف کرد. این افسردگی عامل خودکشی و بسیاری از خشونت‌های اجتماعی است. باید روان‌های پریشان را در یابیم. »

از اولش هم معلوم بود این سخنان بدون واکنش نخواهد ماند و وزیر نگون بخت، چاره‌ای جز عذرخواهی نخواهد داشت؛ تازه هنوز معلوم نیست کسی این عذرخواهی را از او بپذیرد یا نه. بنده‌خدا درست یا غلط چیزی گفته بود که به حضرات مدّاح برخورد. بعد هم هر کاری کرد که درستش کند، نشد که نشد؛ حتی گفت من خودم مدّاحم، عکس با میکرفون هم دارم و شعر هم گفته‌ام شعر هم خواند؛ ولی نشد که نشد. سرِ آخر هم نشست روبروی یک مثلاً خبرنگار و گفت آقا ما اشتباه کردیم و یه چیزی گفتیم و معذرت می‌خواهم.

ما دزفولی‌ها یک ضرب‌المثل داریم به این مضمون: «دستی را که نمی‌توانی گاز بگیری، ببوس!» وزیر بهداشت ناشی بود. او باید می‌دانست که طرف شدن با دستگاه مدّاح‌ها کار سختی است. همین چند سال پیش یکی از مراجع محترم تقلید به آقایانِ مدّاح یک توصیهٔ شرعی کرد و پاسخی محکم تحویل گرفت که «شما در دستگاه امام حسین علیه‌السلام (دستگاه ما) دخالت نکن.» وقتی این‌جوری است که مرجع تقلید نمی‌تواند حرفی بزند، از پشهٔ لاغری چه خیزد. آقای وزیر احتمالاً، پیش خودشان فکر کرده بودند وزارت چیز مهمی است و می‌توانند در پناهِ این پُست از رویّه‌های سوگواری انتقاد کنند؛ غافل از این که نه بابا وزارت هم همچین خبری نیست.

حالا هم تا دیر نشده بهتر است جناب نمکی تشریف ببرند چند واحد روان‌درمانیِ سوگواری و گریه برای دانشجویان پزشکی تعریف کنند و دستی را که می‌خواستند گاز بگیرند محکم ببوسند.