•  این روز‌ها نام حاج کاظم کبیر صابر بر سر زبان‌هاست، عکس او در شبکه‌های مجازی دست به دست می‌چرخد و دقّت ترازوی‌اش وِرد زبان‌هاست. حاج کاظمِ تبریزی چای که می‌فروشد، وزن پاکت را از آن کم می‌کند و می‌گوید او قرار است به مردم چای بفروشد و نه پاکت کاغذی. امروز امام جمعه‌ی مردم‌دار تبریز برای ستایش ترازوی عدالت راهی مغازه‌اش شد و او را گرامی‌داشت.
  • این درست است که وجود آد‌مهایی چون حاج کاظم اسباب خوش‌حالی و امیدواری است؛ ولی شگفت‌زدگی جامعه از این آدم‌ها نشانه‌ی خوبی نیست. وقتی ما از یک کارگر شهرداری که پولی را پیدا کرده و به صاحب‌اش برمی‌گرداند، و یا راننده تاکسی‌ای که کیف گم‌شده‌ی مسافرش را به او می‌رساند، و یا مغّازه‌داری که کم‌فروشی نمی‌کند شگفت‌زده می‌شویم و به سراغشان می‌رویم تا بزرگشان بداریم، یعنی این کارها در جامعه‌ی ما طبیعی نیستند و ما به آن‌ها عادت نداریم. به همین دلیل اگر کسی درست‌کاری پیشه کند خَرقِ عادت کرده و ما را انگشت به دهان می‌سازد.
  • واقعیّت آن است که توقّع ما از خودمان پائین آمده است. وضعیّت اخلاقی خود را چنان بیابان یافته‌ایم که لنگ کفش کهنه را هم نعمت می‌دانیم. در میان ما، آدم‌ها زود قهرمان اخلاق می‌شوند و جام می‌گیرند.

پاسخ دهید