روز یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۷ مجلس ختم مرحوم "خانم دکتر مطهره ‌سادات احمدپناه" دانش‌آموخته مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام در رشته تاریخ اسلام و دانشجوی مقطع دکتری دانشگاه اصفهان و همکار مؤسسه آموزش عالی بنت الهدی برگزار شد.

آن مرحوم به استناد شناختی یازده ساله به راستی نماد ادب، نجابت، متانت، وقار، عطوفت و ایمان بود. آشنایان و دوستانش وی را با این صفات هم ستوده‌اند: پای‌بندی به نماز اول وقت، دائم الوضو بودن، تک بعدی نبودن، مقاومت و صبر در برابر آزمون سخت بیماری و زبان به شکوه نگشودن، علم دوستی و سختکوشی برای ارتقای علمی خود و شاگردان، اهتمام ویژه به تربیت چهار فرزند و دغدغه‌مندی نسبت به مسائل انقلاب و نظام. خانم احمدپناه که مقطع کارشناسی را هم در دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام گذرانده بود، پایان‌نامه مقطع کارشناسی ارشد خود را با عنوان «خواجه نصیرالدین طوسی و اسماعیلیان نزاری» در رشته تاریخ اسلام همین دانشگاه نوشت. مقاله «مذهب خواجه نصیر الدین طوسی و تأثیر آن بر تعامل وی با اسماعیلیان نزاری» برگرفته از همین پایان‌نامه است. وی پس از موفقیت در آزمون جامع دوره دکتری، مشغول تدوین رساله خود در رشته تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان درباره سلفیان عربستان بود که پس از دو سال بیماری، خدایش به نزد خویش فرا خواند.

حسب الامر خانواده محترم ایشان در این مجلس ختم بحثی ارائه شد که ویرایش شده مهمترین محورهای آن حسب الامر عزیزی که فرمانش مطاع است، در پی میآید:

نکته اول ـ فرستادگان هشدار دهندة خدا

سخن گفتن در این گونه مجالس برای غیرمنبری‌ها دشوار است. صاحب عزا بودن هم بر دشواری آن می‌افزاید. اما از سویی دیگر از دست رفتن این فرصت مغتنم برای تذکر به خود، موجب افسوس است. در روایات ما آمده است:

قالَ إبراهيمُ عليه السلام ـ لَمّا دَنَتْ وَفاتُهُ ـ : هَلاّ أرسَلْتَ إلَىَّ رَسُولاً حَتّى آخُذَ اُهبَةً، قالَ جل جلاله لَهُ: أوَما عَلِمْتَ أنَّ الشَّيْبَ رَسُولى؟ (بحار الانوار، ج ۸۲، ص ۱۷۲)

حضرت ابراهیم علیه السلام هنگام فرا رسیدن مرگش به خداوند گفت: بهتر نبود فرستاده‌ای می‌فرستادی تا خود را آماده کنم؟ خداوند بلند مرتبه به او فرمود: آیا نمی دانستی که تغییر رنگ مویت (به سفیدی گراییدن آن) فرستاده من است؟

این رویدادها از تغییر رنگ موی سر و محاسن تا کوچ یاران همگی رسولان الهی‌اند. رسولانی برای هشدار به ما و هوشیار ساختن ما که بدانیم روزی ما را هم فراخواهند خواند. هر چند با این همه اندرز، اندرزگیران چه اندکند: ما اکثر العبر و  اقل الاعتبار.

نکته دوم ـ دوگانة عادی‌ انگاری مرگ و یادکرد آن

حکمت‌آمیز بودن مرگ و گریزناپذیر بودن آن که در متون دینی بر آن تأکید شده است، ما را به عادی‌شماری آن فرا می‌خواند. اما این امر نباید به فراموشی، کم‌اهمیت‌انگاری و غفلت از یاد مرگ بیانجامد. عادی‌شماری مرگ امری ستوده و بی‌اعتنایی به آن امری نکوهیده است.

قال الصادق علیه السلام: لم‌یخلق الله عز و جلّ یقیناً لا شک فیه أشبه بشک لایقین فیه من الموت (تحف العقول، ج ۲، ص ۳۶۴)

امام صادق علیه السلام فرمودند: خداوند هیچ یقینی را که در آن شکی نیست همانندتر به شکی که در آن هیچ یقینی نیست جز مرگ نیافریده است.

مرگ هر چند یک انتقال طبیعی و اجتناب‌ناپذیر از مرحله‌ای به مرحله دیگر برای همه انسانهاست، ولی نباید نسبت به آن بی‌تفاوت بود. نباید از مرگ هراس داشت ولی نباید آن را از یاد برد. باید به خاطر داشت شاید زمان و مکان مرگ از دیده ما پنهان باشد، ولی سخت به ما نزدیک است:

عن علی علیه السلام: لاغائب اقرب من الموت

هیچ پنهانی نزدیکتر از مرگ نیست.

مرگ‌باوری با معادباوری پیوندی ژرف دارد. این دو تأثیری مستقیم بر زیست این جهانی انسان دارند. کسی که مرگ را باور دارد به گونه‌ای و کسی که باور ندارد به شکلی دیگر زندگی می کند. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بخشی از خطبه ۱۳۳ نهج البلاغه می‌فرمایند:

وَ إِنَّمَا الدُّنْيا مُنتَهى بَصَرِ الْأَعْمى، لا يُبْصِرُ مِمَّا وَراءَها شَيْئاً، وَ الْبَصِيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ، وَ يَعْلَمُ أَنَّ الدّارَ وَراءَها فَالْبَصِيرُ مِنْها شاخِصٌ، وَ الْأَعْمى إِلَيْها شاخِصٌ، وَ الْبَصِيرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ، وَ الْأَعْمى لَها مُتَزَوِّدٌ.

همانا دنیا دورترین نقطه بینایی کوردل است. در پس آن هیچ نمی‌بنید. ولی چشمان انسان بیداردل به درون آن رخنه می‌کند و می‌یابد که منزلگه در پس آن است. پس بیدار دل، آهنگ بیرون رفتن از دنیا و کوردل آهنگ رفتن به سوی آن می کند. بیداردل زادتوشه خود را از آن و کوردل برای آن برمی‌گیرد.

آن حضرت همچنین فرموده‌اند:

مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْکَفَافِ (غررالحکم، ص ۶۲۹)

هر که زیاد یاد مرگ کند، از دنیا به اندازه کفاف رضایت خواهد داد.

این روایات که شاید دهها روایت دیگر همسو با آنها در دست است، نشان می‌دهد که چگونه فرد مرگ‌باور زیست این‌جهانی و گذرای خود را مدیریت می‌کند تا توشه لازم را برای زیست جاودانه خود برگیرد. چنین فردی را می‌توان به مسافر قطار یا اتوبوسی تشبیه کرد که در ایستگاهی توقف کرده و چون می‌داند به زودی برای سوار شدن و ادامه مسیر فراخوانده می‌شود، نهایت بهره‌برداری را از وقت خود می‌کند و در زمانی کوتاه با نشاط، پویایی و حسن مدیریت کارهایی می‌کند که معمولا در غیر این حالت همان کارها را با صرف زمان بیشتری انجام می‌دهد. اگر مرگ‌باوری در منظومه فکر دینی به درستی تبیین شود، موجب پویایی و نشاط خواهد شد و بر عکس، برداشتهای ناصواب از مرگ‌باوری که گاه سوگمندانه در رسانه ملی نیز تبلیغ می‌شود، به افشاندن گرد پژمردگی، افسردگی، رخوت و نومیدی بر همه ابعاد زندگی می‌انجامد.

فهم درست مرگ‌باوری در مقیاس اجتماعی هم پیامدهایی دارد و به منزله مهمترین تراز تنظیم رابطة دنیا و آخرت، فضایی متفاوت را در جامعه حاکم می سازد. در جامعه سامان‌یافته بر اساس مرگ‌باوری و معادباوری، انواع نظامهای اجتماعی به ویژه نظام اقتصادی، روابط انسانها با یکدیگر و نوع نگاه به محیط اطراف حال و هوایی متفاوت و بسیار برتر از جامعه غیرباورمند دارند.

البته این ادعای برداشت شده از روایات، نیازمند بررسی میدانی و اثبات عملی با اعداد و ارقام است. جای تأسف است که ما همچنان چهل سال پس از پیروزی انقلاب فقط از ارزشها و ژرفای آموزه‌های اسلامی و ویژگیهای رشک‌برانگیز یک جامعه اسلامی سخن می‌گوییم و هنوز نتوانسته‌ایم مدعای خود را حداقل مستند به یک نمونه تحقق یافته بیرونی نماییم. صد افسوس که تاکنون فرصتهای طلایی بی شماری را برای اجرا یا حداقل آزمودن این آموزه‌ها از دست داده‌ایم. هر چند هنوز تلألؤ خون شهیدان شمع امید را در وجودمان روشن نگاه داشته است.

نکته سوم ـ ادامه همزیستی با درگذشتگان

در فرهنگ و فکر دینی ما پیوند درگذشتگان با دنیا قطع نمی‌شود. همان گونه که مقوله‌هایی مانند وقف به مفهوم حفظ قدرت مدیریت ثروت اشخاص حتی پس از مرگ است، غیرواقفین نیز به راههای مختلف پیوند خود را با دنیا حفظ می‌کنند. بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام اموری مانند «ولد یستغفر له» و «صدقة یجریها» و نیز «سنة یؤخذ بها من بعده» از جمله اموری هستند که به میت ملحق میشوند. بنا بر این استغفار، نیک‌رفتاری فرزندان به مثابه یک صدقه جاریه، پاس داشتن رفتارهای پسندیده و عمل به آنها از جمله رفتارهایی است که فرد درگذشته را همچنان عضوی از خانواده قرار می‌دهد.

اگر «خانم دکتر احمدپناه» در کنار خانواده خود ‌بودند هیچ چیز مانند موفقیتهای اعضای خانواده، ایشان را خوشحال نمی‌کرد؛ و اکنون که در دل اعضای خانواده جای گرفته‌اند، بازماندگان به ویژه فرزندانشان می‌توانند با پشتکار، نشاط و ادامه فعالیتهای علمی و اجتماعی خود همراه با پای‌بندی‌های دینی و ارزشی ایشان را شاد و در کنار خود داشته باشند و از برکات دعای خیرشان بهره‌مند شوند.

دیدگاه‌ها

  1. سید مجتبی احمدپناه

    مطالب ارزشمند و قابل استفاده ای بود.با تشکر از استاد گرامی

  2. احسان ربیعی از فرادنبه استان چهارمحال

    با سلام
    از نوجوانی حدود ۱۶ سالگی افتخار آشنایی با پدر بزرگوار و خانواده محترماین خواهر فقیده را دارم
    ابوی گرانقدرشان ۴ سال امام جمعه شهر ما بودند و اکنون پس از ۲۱ سال هجرت از شهر همچنان نام نیک آن سید معظم بر زبانها جاری است و شایسته است از چنان پدری چنین ثمری…
    خدا روح بلند خواهرمان خانم دکتر مطهره سادات احمدپناه را همنشین صلحا و حضرت زهرا سلام الله علیها بگرداند انشاالله