دوست عزیز و اندیشمندم، جناب محسن حسام‌مظاهری، در یادداشتی از دغدغه‌ی خود مبنی بر «اصل بقاء جامعه» نوشتند. (mohsenhesammazaheri@) یادداشتی مطابق انتظار، خوب و از سرِ فرهیختگی. برای آن‌که موافقتم را با ایشان نشان دهم، این دغدغه را به گونه‌ای دیگر و یا از سویه‌ای دیگر این‌گونه مطرح می‌کنم:» اصل بقاء زندگی اجتماعی».
فرق نمی‌کند به چه گروهی از جامعه تعلّق داشته باشیم، یا اساساً به گروهی تعلّق داشته باشیم یا نداشته باشیم؛ تهدید زندگی اجتماعی را باید جدّی و پرمخاطره بدانیم. اگر افراد یک جامعه به قواعد زیست اجتماعی پای‌بند نباشند، هیچ نوع مسئولیت اجتماعی‌ای را نمی‌پذیرند. از امور ساده‌ای چون پرتاب نکردن ظروف یک‌بار مصرف وسط خیابان و طبیعت گرفته تا مقابله با تهدیدهایی چون بی‌آبی و خشک‌سالی.
زندگی اجتماعی انسان همواره با احساس تعّهد (Commitment) و درگیری (Involvmenet) همراه است. مُرادم از درگیری، درگیر شدن در امور اجتماعی و پرهیز از بی‌تفاوتی است. اگر این دو عنصر از شهروندان هر جامعه‌ای گرفته شود، زندگی اجتماعی تهدید می‌شود. تعیین نقش مناسب برای افراد بدون پیوند و دلبستگی بی‌معناست، نمی‌توان از کسانی که به هر دلیل، کِششی به جامعه‌ی خود ندارند، و یا پیوندشان با جامعه محترم شمرده نمی‌شود، انتظار داشت که نسبت به جامعه و زندگی اجتماعی وفادار و هم‌دل باشند.
بازی «ما و شما»، » خودی و غیرخودی» و انکار سلیقه‌ها و اندیشه‌ها و تلاش برای حذف آن‌ها نتیجه‌ای جز کاهش عمیق دلبستگی اجتماعی و تهدید «اصل بقاء زندگی اجتماعی» ندارد. بهتر است به‌جای نگرانی برای منافع حزبی و گروهی نگران تهدیدی باشیم که اگر محقق شود، به دست گرفتن قدرت برای هیچ فکر و اندیشه‌ و هیچ جریان سیاسی‌ای معنایی نخواهد داشت.

پاسخ دهید