رساله‌های عملیّه، رساله‌های عمل‌اند، کارهایی که باید انجام داد و نباید انجام داد. آموزگاران اخلاق نیز معلّمانِ چیزی هستند که باید انجام داد و نباید. یعنی به ما یاد می‌دهند که چه کاری درست و چه کاری نادرست است. به ما یاد می‌دهند که کدام عملِ ما اخلاقی و کدام عملِ ما غیر اخلاقی‌ست. امّا این رساله‌ها و معلّمان نمی‌گویند کدام «بی‌عملی» درست و کدام «بی‌عملی» نادرست است.

این در حالی است که زندگی اخلاقی مجموعه‌ای است از عمل و بی‌عملی، و یک نظام اخلاقی وقتی کامل است که به انسان بیاموزد همان‌اندازه که نسبت به کاری‌هایی که می‌کند مسئولیّت دارد؛ نسبت به کارهایی که می‌تواند بکند و نمی‌کند نیز مسئولیّت دارد.

درست همین حالا که ما مشغول کاری هستیم که آن را اخلاقی می‌دانیم (یا دستِ کم غیر اخلاقی نمی‌دانیم)، در گوشهٔ دیگری از این شهر، کشور، و جهان پیرامون ما هزاران اتفاق ریز و درشت می‌افتد که ما می‌توانیم جلوی آن‌ها را بگیریم و یا دستِ‌کم به آن‌ها اعتراض کنیم و یا آن‌ها را جار بزنیم و رسانه‌ای کنیم ولی نمی‌کنیم؛ و درد این است که هیچ مسئولیّتی را متوجّه این بی‌عملی خود نمی‌دانیم.

ما بچّه‌های رساله‌های عملیّه هستیم. شاگردهای آموزگارانی که به ما آموخته‌اند نسبت به اعمالِ خود (آن‌چه کرده‌ایم) مسئولیم و به ما یاد نداده‌اند که نسبت به بی‌عملی‌های خود هم مسئولیّت داریم. ما می‌گوییم «نمی‌دانیم آن‌جا چه خبر است» و یا «کار چندانی از ما ساخته نیست» و فراموش می‌کنیم که خودمان انتخاب کرده‌ایم که بی‌خبر بمانیم. خودمان انتخاب کرده‌ایم که خیلی چیزها را نادیده بگیریم.

اگر کسی برای ما رساله‌های بی‌عملیّه هم می‌نوشت و به ما می‌گفت کناره گیری از کاری که می‌توانیم انجام دهیم تا وضع بهتری داشته باشیم، حرام است؛ امروز جهان بهتری داشتیم. اگر آموزگاران اخلاق به ما یاد می‌دادند که بی‌خبری، ندانستن، و نمی‌دانم انتخاب‌های غیر اخلاقی خود ما هستند، امروز بسیاری از رخدادهای دل‌خراش پیرامون ما وجود نداشت.

پاسخ دهید