مروز در خبرها آمده بود نوجوانی هفده
ساله در لشکرآباد اهواز به دلیل مشکلات مالی خودسوزی کرده است. چند روز پیش نیز نوجوان شانزده ساله‌ی دیگری در این شهر، به دلیل اخراج از قهوه‌خانه‌ای که در آن کار می‌کرد، آنجا را به آتش کشیده و چندین نفر را سوزانده بود.
پیش‌تر وقتی به یک نوجوان اخم می‌کردند به گوشه‌ای می‌خزید و حداکثر به آرامی و زیر لب غُر و لَندی می‌کرد و ساعتی بعد دوباره خودش بود. حالا اما دل‌خوری نوجوانان صورت خشن‌تری به خودش گرفته است. همین که به آن‌ها بگویند بالای چشم‌تان ابروست خُلق‌شان تنگ می‌شود و آن می‌کنند که نباید.
تبیین‌های فراوان روان‌شناختی و جامعه‌شناختی ممکن است بتوانند این وضعیّت را توجیه کنند و من قصد فهرست کردن آن‌ها را ندارم؛ ولی احتمالاً «نگرانی بابت موقعیّت» از همه مهم‌تر باشد. جوانان و نوجوانان در جامعه‌ی ما به دلیل چالشی که بر سرِ موقعیت خود دارند و آن را در معرض تهدید می‌بینند، به خشونت بیش‌تری برای دست‌یابی و بالابردن موقعیّت خود دست می‌زنند. آنان به دلیل ترسی که از آینده‌ی پیش‌بینی‌ناپذیر خود دارند و نیز به دلیل بی‌اعتمادی‌ به روندهای اجتماعی، خود را در موقعیّتی شکننده و پست می‌بینند و به همین دلیل از خشونت بیش‌تری برای حفظ جایگاه خود استفاده می‌کنند.

پاسخ دهید