مناسب‌ترین توصیفی که برای ادبیات عاشورا در چند دهه‌ی اخیر می‌توان داشت، «عاطفی بودن» است. در این دوره همه چیز رنگ و بوی احساس و عاطفه دارد؛ از شعر و مرثیه و مقتل گرفته تا سخنرانی و همایش و نشست‌های علمی. همه‌ی تولید‌کنندگان یک کار می‌کنند: «مدّاحی». حتّی سخنرانی که خود را آیت‌الله و دکتر معرفی می‌کند و بر پلّه‌ی نهم منبر می‌نشیند او هم مدّاحی می‌کند.
ادبیات عاطفی و مدّاحی بد نیست، خوب است؛ ولی باید دانست که این ادبیّات سیّال است و صورت واحدی ندارد. ادبیات عاطفی گرم است و شورانگیز و گیرا؛ ولی امکان سنجش و راستی‌آزمایی و ارزیابی ندارد. خوب و بد ندارد، درست و نادرست ندارد و به هیچ روی نمی‌توان گفت فلان مدح مبتذل است و فلان مدّاح ناراست می‌خواند. نمی‌توان گفت فلان سخنران واقعیّتی را تحریف کرده و یا فلان روضه‌خوان مصیبتی را جعل کرده است. زیرا غرض شور است که حاصل می‌شود. به قول خودِ مدّاح‌ها، سوگواری کار دل است و منطقی «دلی» و باید به دل سپرده شود.
ادبیات عاطفی بر پایه‌ی دو احساس درونی استوار است: » احساس عمیق گناه‌کاری» و «احساس نیاز شدید». بازی‌گران این ادبیات، این هر دو احساس را به مخاطبان خود القا می‌کنند. با القای احساس گناه و مغفرت ناشی از گریستن و سوگواری تنور این ادبیات داغ‌تر می‌شود.
ادبیات عاطفی عاشورا به خیابان تعلّق دارد و همان‌جا تولید می‌شود. به «تکیه» پیوند دارد. این ادبیات فیضیّه و حوزه را بر نمی‌تابد و گاه مزاحم می‌داند. به همین دلیل است که بارها از مدّاح‌های معروف خطاب به مراجع شنیده‌ایم که «وارد دستگاه امام حسین علیه‌السلام نشوید.» نزاع مدّاح‌ها با فیضیه جدی است.

پاسخ دهید