🔶 الف:

فرض کنید با دوستانتان نشسته‌اید و دارید یک فیلم تماشا می‌کنید؛ به ناگاه از یک تصویر از آن فیلم خوش‌تان می‌آید. دست‌تان را روی دکمه‌ی «پوش» فشار داده و آن تصویر را نگه می‌دارید. محو تماشای آن تصویر می‌شوید و از آن لذّت می‌برید. امّا کمی بعد، متوجّه یک مشکل می‌شوید:
«صداهایی که از تلویزیون می‌شنوید، با آن تصویر هم‌داستان نیستند.» چون اگر چه تصویر را نگه داشته‌اید، ولیّ صدا هم‌چنان پیش رفته است و شما امکان نگه‌داشتن‌ش را نداشته‌اید. حالا این ناسازگاری سبب شده است که شما نه از صدا لذّت ببرید و نه از تصویر. کار به جایی می‌رسد که این وضعیّت آزارتان هم می‌دهد.
حالا باید کاری بکنید. فکر می‌کنم تنها چهار الگو پیش روی شماست:
نخست: » از تماشای آن فیلم منصرف بشوید و به کاری دیگر مشغول شوید.»
دو: «بروید و کاری بکنید تا صدا نیز بایستد و به هر ضرب و زوری هست آن را به عقب برگردانید تا با فیلم سازگار شود.»
سه: » توقف و یا بازگشت صدا برای شما ممکن نیست، از تصویری که نگه داشته‌اید نیز نمی‌توانید دل بکنید، در نهایت تلاش می‌کنید تصویر را جوری بزک بکنید که تا اندازه‌ای با آن صدا سازگار باشد.»
و چهار: » از نگه‌داشتن تصویر بگذرید و بپذیرید دلیل این چالش توقف تصویر توسط شماست و فیلم ترکیبی است از این دو و اجازه بدهید تصویر هم مثل صدا پیش برود تا به هم برسند.»
🔶 ب:
در تجربه‌ی ادیان گاه فصلی از تاریخ یک دین، به مثابه تمام آن دین تصوّر شده است. برای نمونه دوره‌ی تدوین تلمود برای یهودیان و یا آباء برای مسیحیان. در این صورت با پیش‌رفت زمان مشکلِ اصلی دین‌داران ناسازگاری آن فصل تاریخی با دنیای جدید است.
بررسی تجربه‌ی ادیان نشان می‌دهد که دقیقاً همان چهار الگوی پیش گفته در این‌جا نیز وجود دارد: » گروهی این ناسازگاری را بر نتافته و به تمام دین بدگمان می‌شوند و به فکر جای‌گزینند.» گروه دوّم » محافظه‌کار شده و به دنیای جدید پشت می‌کنند و انزوای فرهنگی می‌گزینند.» گروه سوّم » تلاش وافری دارند که کارآمدی آن دوره‌ی تاریخی را هم‌چنان نشان دهند و تفسیری عصری از آن ارائه دهند.» و البته گروه چهارم » اصرار دارند که دلیلی برای تاکید بر آن مقطع تاریخی نیست و آن تصویر برای همان روزگار بوده و دیگر کاربردی ندارد.»
آن‌چه مهم است این‌که این ناسازگاری آزار‌دهنده است و نهادهای ادیان باید چاره‌اش کنند. اگر دیر بجنبند، به گمان نسل جدید، که شیفته‌ی دنیای مدرن و دست‌آوردهای آن هستند، دم‌دست‌ترین راه (و البته نه منطقی‌ترین)، همان راه نخست است.

پاسخ دهید